جدول جو
جدول جو

معنی شتر کین - جستجوی لغت در جدول جو

شتر کین
پر از کینه اشترکین
تصویری از شتر کین
تصویر شتر کین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشترکین
تصویر اشترکین
کینه توز، کینه دار، کینه جو مانند شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شترکین
تصویر شترکین
کینه توز، کینه دار، کینه جو مانند شتر
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ دَ)
نحر کردن شتر. اشتر سر بریدن: اجتزار، جزر، شتر کشتن. (منتهی الارب). رجوع به اشتر کشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
شترکین. شتردل. کینه توز. کینه دار.
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
اشترکین. شترکینه. پرکینه. کینه توز. که چون شتر کینه دارد. رجوع به اشترکین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
اشترشکن. که شتر را بشکند. خردکننده شتر به نیرو، کنایه از قوی و نیرومند است. رجوع به اشترشکن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ نَ / نِ)
کینه شتری. آنکه کینۀ سخت دارد. آنکه کینه از یاد نبرد. (یادداشت مؤلف). سخت کینه که بی اذیت و انتقام دست برندارد. (فرهنگ نظام). آنکه در نگاه داشتن بغض و عداوت دشمنان به دل حد و اندازه نگاه ندارد. (امثال و حکم دهخدا). کینه شتری. سخت کینه. کینه ور. کینه توز. بددل، کنایه از منافق و کینه ور است. (آنندراج). بداندیش. (ناظم الاطباء). غدار. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر کین
تصویر پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر کینه
تصویر شتر کینه
پر از کینه اشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشترک، همبستان جمع مشترک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مشترکین روزنامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر بان
تصویر شتر بان
ساربان، کسی که از شتر مواظبت کند
فرهنگ لغت هوشیار
کاروانسرایی که شتران را در آن جا مسکن و غذا دهند و نگهداری کنند طویله شتر اشتر خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر کشتن
تصویر شتر کشتن
نحر کردن شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترکین
تصویر اشترکین
اشتردل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شترکینه
تصویر شترکینه
((~. نِ))
پرکینه
فرهنگ فارسی معین
از فنون کشتی با میاوندپس از اعلام میان دار و سرشاخ شدن دو
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی با میاوندپس از اعلام میان دار و سرشاخ دو کشتی.، فنی در کشتی بومی که با شال انجام شوداز فنون کشتی محلی معادل
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت تبر
فرهنگ گویش مازندرانی
شتربان
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب خط چوبی است به طول تقریبی یک متر که چهار تراش است و محاسبات
فرهنگ گویش مازندرانی
جلوی آتش، کنار آتشی
فرهنگ گویش مازندرانی
وارونه، سرو ته
فرهنگ گویش مازندرانی
چارپای اخته شده، چهارپایی که مادرزاد اخته باشد نوعی
فرهنگ گویش مازندرانی